جدول جو
جدول جو

معنی ساده پرستی - جستجوی لغت در جدول جو

ساده پرستی
(دَ / دِ پَ رَ)
غلامبارگی. غلامباره بودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه پرستی
تصویر سایه پرستی
سایه دوستی، دوست داشتن سایه، در سایه به سر بردن، برای مثال سایه پرستی چه کنی همچو باغ / سایه شکن باش چو نور چراغ (نظامی۱ - ۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه پرست
تصویر سایه پرست
آنکه سایه را دوست دارد و در سایه بیاساید، آنکه در سایه به سر ببرد و خوش باشد، سایه پسند، راحت طلب
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ پَ رَ)
عمل پرستیدن خانه. علاقه به خانه داشتن
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
عمل شاه پرست
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ)
کنایه از شخصی باشد که پیوسته به فسق و فجور و کارهای ناشایسته بپردازد. (انجمن آرا) (آنندراج) ، زناکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می:
بپیری بمستی میازید دست
نه نیکو بود پیر باده پرست.
فردوسی.
شه بامّید ماست باده پرست
من قلم دارم و تو تیغ بدست.
نظامی.
عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند
کافر عشق بود گرنشود باده پرست.
حافظ.
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست.
حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ پَ رَ)
پرستیدن مردگان. عمل مرده پرست. رجوع به مرده پرست شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ پَ رَ)
پرستیدن مزده (خدای یگانه). پرستش مزده. مزداپرستی. مذهب مزده پرستی عبارت بود از اعتقاد به خدای خوبی و بدی یا هرمز واهریمن و محترم داشتن مغها و نیاز دادن به آنها و تقدیس آتش مخصوصاً رودها و دفن نکردن میت تا آن که وحوش و طیور آن را بدرد. (ایران باستان ج 3 ص 2688)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ پَ رَ)
عمل ستاره پرست. رجوع به صابئین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ)
غلامباره. امردباز. مایل بصحبت امردان و ساده رویان
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ پَ رَ)
کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان) (شرفنامه) (انجمن آرای ناصری) ، سایه دوستی. با سایه بسر بردن:
سایه پرستی چو کنی همچو باغ
سایه شکن باش چو نور چراغ.
نظامی.
، زنا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ رَ)
بسیار می خوارگی. بسیار شراب خواری:
کار صواب باده پرستی است حافظا
با ما بجام بادۀ صافی خطاب کن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرده پرستی
تصویر مرده پرستی
پرستیدن مرده، علاقه مفرط بمرده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سودا پرستی
تصویر سودا پرستی
عمل و حالت سودا پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرستی
تصویر باده پرستی
عمل باده پرست شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
شرابخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه پرست
تصویر سایه پرست
کسی که پیوسته فسق و فجور و کارهای ناشایسته کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود پرستی
تصویر سود پرستی
سود جویی نفع طلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه پرستی
تصویر سایه پرستی
عمل سایه پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده پرست
تصویر ساده پرست
((~. پَ رَ))
غلامباره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
((~. پَ رَ))
شرابخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده پرستی
تصویر باده پرستی
((~. پَ رَ))
شراب خواری
فرهنگ فارسی معین
باده گساری، شرابخواری، می پرست، می خوارگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باده پیما، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دائم الخمر، شراب خوار، می پرست، می خوار، می گسار، می خواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فاسق، اهل فسق وفجور، زانی، زناکار، رفاه زده
فرهنگ واژه مترادف متضاد